متاسفانه
بسیاری از کاربران بالاترین
مانند بسیاری از دوستانی
که در فضای حقیقی
می بینم دچار یک
مشکل بزرگ هستند و
آن هم استقرای استشهادی
از محیط پیرامونی خودشان
است.برای مثال چون
خودشان فردی از طبقه
متوسط شهری هستند و
در پایتخت زندگی میکنند.بی دین هستند
و گروه دوستان
و اطرافیان و
خانواده خودشان هم با
شدت و ضعف اعتقاداتی
مشابه با خودشان دارند.گمان میکنند همه
ی مردم ایران
یا اکثریت مردم ایران
هم مانند آنها هستند.چون خودشان اولویتشان
آزادیهای سیاسی و اجتماعی
است لزوما اکثریت ایرانیان
هم اولویتشان همین هاست.برخی
متاسفانه متوهم ترند و
گمان میکنند چون اکثریت
طبقه اجتماعی آنها امروز
حکومت سکولار و آزادیهای
سیاسی و اجتماعی میخواهد
لزوما 33 سال پیش هم
اکثریت ملت ایران آن
زمان هم آزادیهای سیاسی
و اجتماعی میخواستند
و به این
علت بر شاه شوریدند.این گمان 100% در
تضاد با واقعیت است.
انقلاب 57 را باید با انقلابیون 57ای شناخت.آنهم با بدنه و توده هایش و نه با سران و رهبرانش.من خوشبختانه اسیر محیط زدگی نشده ام و به علت بستگیهای خانوادگی و دوستان گوناگون و سفرهایی که به نقاط مختلف کشور داشته ام با طبقاتی که انقلاب را براه انداختند و کسانی که خود در متن انقلاب بودند همنشین شده ام و بارها با ایشان گفتگو کرده ام.چه در شرق و چه در غرب کشور.و در بین همه آنها یک مطلب را مشترک یافتم:درد اسلام و بر اندازی فساد و فحشا.توده ها و سیاهی لشکرهای تظاهراتهای بزرگی مثل تاسوعا و عاشورا و عید فطر که نقاط عطف انقلاب 57 بودند یا در سایر شهرها مثل قم و مشهد و تبریز به شدت مذهبی بودند و نه آزادی به معنی غربی و سکولار و لیبرال میخواستند و نه مشکلشان با حکومت شاه این بود که چرا مجلس آزاد و انتخابات آزاد و حزب آزاد نیست.این مسائل دغدغه ی جوانهای امروزی طبقه متوسط شهری پایتخت و اکثریتی از ایرانیان خارج از کشور "شاید"باشد.ولی قطع و یقین دغدغه ی اکثریت قاطع انقلابیون 57 نبود.
واقعیت و حقیقت بیشینه اوقات به شدت تلخ است.ما باید بپذیریم که "ملت ایران"یک مفهوم ثابت و قدسی و غیر قابل نقد نیست.ملت ایران سال 57 آزادیخواه نبود.من با عده ی زیادی از کسانی که در انقلاب 57 شرکت داشته اند در شهر خودم مشهد گفتگو کردم و برای نمونه حتی 1 نفرشان نگفت چون شاه حزب آزاد و مجلس آزاد نداشت و قانون اساسی مشروطه را نقض کرد ما به خیابانها ریختیم.باورم کنید که همه ی آنها بالاتفاق دلایل اصلی شوریدن بر حکومت پیشین را فساد و عرق خوری و زنهای بیحجاب و فیلم های لختی سینماها و سربازی رفتن دخترها(سپاهیان انقلاب سپید) عنوان کردند.و حتی 1 نفرشان هم اشاره ای به آزادیهای سیاسی نکرد.در تهران و قم هم همینطور با بیشتر انقلابیونی که گفتگو کردم و باز همان سخنان را شنیدم.جالب اینکه وقتی با اقوام روستایی ام گفتگو میکنم عموما از شاه به نیکی و با لفظ خدابیامرز یاد میکنند و خیلی هایشان وقتی شاه از ایران می رفته برایش گریه کرده اند.و نقشی هم در انقلاب نداشته اند.
انقلاب 57 را باید با انقلابیون 57ای شناخت.آنهم با بدنه و توده هایش و نه با سران و رهبرانش.من خوشبختانه اسیر محیط زدگی نشده ام و به علت بستگیهای خانوادگی و دوستان گوناگون و سفرهایی که به نقاط مختلف کشور داشته ام با طبقاتی که انقلاب را براه انداختند و کسانی که خود در متن انقلاب بودند همنشین شده ام و بارها با ایشان گفتگو کرده ام.چه در شرق و چه در غرب کشور.و در بین همه آنها یک مطلب را مشترک یافتم:درد اسلام و بر اندازی فساد و فحشا.توده ها و سیاهی لشکرهای تظاهراتهای بزرگی مثل تاسوعا و عاشورا و عید فطر که نقاط عطف انقلاب 57 بودند یا در سایر شهرها مثل قم و مشهد و تبریز به شدت مذهبی بودند و نه آزادی به معنی غربی و سکولار و لیبرال میخواستند و نه مشکلشان با حکومت شاه این بود که چرا مجلس آزاد و انتخابات آزاد و حزب آزاد نیست.این مسائل دغدغه ی جوانهای امروزی طبقه متوسط شهری پایتخت و اکثریتی از ایرانیان خارج از کشور "شاید"باشد.ولی قطع و یقین دغدغه ی اکثریت قاطع انقلابیون 57 نبود.
واقعیت و حقیقت بیشینه اوقات به شدت تلخ است.ما باید بپذیریم که "ملت ایران"یک مفهوم ثابت و قدسی و غیر قابل نقد نیست.ملت ایران سال 57 آزادیخواه نبود.من با عده ی زیادی از کسانی که در انقلاب 57 شرکت داشته اند در شهر خودم مشهد گفتگو کردم و برای نمونه حتی 1 نفرشان نگفت چون شاه حزب آزاد و مجلس آزاد نداشت و قانون اساسی مشروطه را نقض کرد ما به خیابانها ریختیم.باورم کنید که همه ی آنها بالاتفاق دلایل اصلی شوریدن بر حکومت پیشین را فساد و عرق خوری و زنهای بیحجاب و فیلم های لختی سینماها و سربازی رفتن دخترها(سپاهیان انقلاب سپید) عنوان کردند.و حتی 1 نفرشان هم اشاره ای به آزادیهای سیاسی نکرد.در تهران و قم هم همینطور با بیشتر انقلابیونی که گفتگو کردم و باز همان سخنان را شنیدم.جالب اینکه وقتی با اقوام روستایی ام گفتگو میکنم عموما از شاه به نیکی و با لفظ خدابیامرز یاد میکنند و خیلی هایشان وقتی شاه از ایران می رفته برایش گریه کرده اند.و نقشی هم در انقلاب نداشته اند.
حقیقت این است که
انقلاب را طبقه فرودست
شهری عموما مذهبی و
بدنه ی مذهبی طبقه
متوسط شهری به پیروزی
رساندند.گفتمان چپی هم
نسبت به این توده
عظیم یک اقلیت محض
بود که منحصر میشد
به جوانان دانشجو ی
دانشگاههای فنی کشور.ضمن
اینکه چریک ها و
تودهای-فدایی-مائوئیست و
در یک عنوان کلی
چپی های ملحد هم
سودای آزادی لیبرال و
سکولار نداشتند.انها به
صراحت میگفتند لیبرالیسم جاده
صاف کن امپریالیسم است
و بهترین حکومت
را برای ایران حکومتی
شبیه تیتو در یوگوسلاوی
یا انور خوجه در
آلبانی میدانستند.آنها هم قصد
نداشتند مردم را در
قدرت سهیم کنند.درد
آنها هم این بود
که چرا ایران در
اردوگاه غرب است و
در اردوگاه شرق و
شوروی نیست.
چندی بعد
از انقلاب همتایان افغانشان
در افغانستان به قدرت رسیدند
و دیدیم چگونه
افغانستان را تحویل شوروی
دادند و این کشور
را به خاک سیاه
نشاندند.مجاهدین التقاطی چپ
و اسلامی هم
پیروان مکتب شریعتی بودند
که او هم به
صراحت از دموکراسی غربی
ابراز تنفر میکرد ومیگفت:
دموکراسی غربی همچون حجاب
بر صورت فاحشه است
و راس هایی
که رایشان را به
یک شکم آبگوشت میفروشند
لیاقت و صلاحیت انتخاب
امام و پیشوا را
ندارند. مجددا تکرار میکنم
که چپی ها در
مقابل توده ی عظیم
اسلامی هیچ بودند و
در واقع چپی ها
سوار موج انقلاب آخوندها
و عقب ماندگان
متحجر مذهبی شدند. و
مسلما آدمکشی ها و
تروریست بازی های آنها
نبود که انقلاب را
به وجود آورد.این
که حکومت شاه دیکتاتوری
بود و انتخابات آزاد
نداشت یک حقیقت است.اما این حقیقت
دلیل انقلاب 57 نبود.
دلیل انقلاب
57 رمیدگی توده های اسلامی
و جوگیر شدنشان
در مقابل آزادیهای اجتماعی
و تساهل و
تسامح و رواداری بود
که حکومت پیشین در
مسائل اجتماعی داشت.انقلابیون
از نبود آزادی سیاسی
در رنج نبودند.آنها
از آزادی ایرانیان غیر
مذهبی و سکولار رنج
می بردند.آنها نمی
توانستند تحمل کنند که
دیگرانی حجاب نداشته باشند.عرق بخورند و
آزادانه فیلم های بی پروا ببینند.
اگر شاه در سال
40 آزادی سیاسی میداد و
انتخابات آزاد برگزار میکرد
خمینی با اکثریت آرا
نماینده مجلس میشد و
قطعا لیدرحزب اکثریت و نخست
وزیر و بعد با
آن ذهن متحجر و
عقب افتاده اش تصور
کنید چه بلایی بر
سر ایران می آورد.آیا به زنان
حق رای میداد؟ آیا
قانون حمایت از خانواده
و منع چند
همسری را اجرا میکرد؟یا
حکومتی مانند صدر اسلام
بر پا میکرد؟تازه 15 سال
تبعید و گذر زمان
باعث شد کمی از
مواضع ارتجاعی و ضد
بشری اش عقب بنشیند
و لا اقل
با حق رای زنان
مخالفت نکند.جبهه ملی
چی ها هم هیچ
وقت وزنی در معادلات
سیاسی این کشور نداشتند.اگر در دوره
شاه هم انتخابات برگزار
میشد آنها همان 3-4 کرسی
را به دست می
آوردند که در مجلس
اول جمهوری اسلامی کسب
کردند.
کسانی هم که دم
از کودتای 28 مرداد میزنند.فراموش
میکنند یا نمی دانند
که وقتی اکثریت ایرانیان
مذهبی از مصدق روی
گردان شدند و مرجعیت
شیعه یعنی بروجردی و
کاشانی بر علیه مصدق
موضع گرفتند او سقوط
کرد.مصدق وقتی سرنگون
شد اب از آب
تکان نخورد و ملت
اکثریتشان رفتن او برایشان
اهمیتی نداشت.زیرا از
ناحیه دولت او و
حزب توده برای دین
و مذهبشان احساس
خطر کرده بودند و
مرجعیت شیعه به نفع
شاه موضع گرفته بود.بگذریم از اینکه
ما اصولا در ایران
دموکراسی مستقیم نداشتیم و
مصدق را مجلس برگزید
و دوره مجلس
دو ساله بود و
مجلس بعدی را مصدق
به صورت غیر قانونی
تعطیل کرد و نتایج
آرا 30 حوزه انتخابیه از
جمله مشهد و اصفهان
و شیراز را
باطل اعلام کرد تا
مخالفینش وارد مجلس نشوند
و بعد همان
مجلس را هم تحمل
نکرد .تاریخ موضوعی یچیده
و چند وجهی
است و نمیتوان با
برداشتن یک موضوع از
بسترش آنرا به درستی
واکاوی کرد. نظرات احساسی
و رگهای متورم گردن هم حقیقت
را طلب نمی کند.
مقایسه نسل امروز با نسل انقلابی سال ۵۷
مقایسه نسل امروز با نسل انقلابی سال ۵۷
نوشته
parse۱۳۶۵...کاربر بالاترین
شاهرخ مسکوب پس از سه دهه مبارزه سیاسی و چندین دهه کار فرهنگی نقش آگاهی را در برآیند کار سیاسی چنین توصیف مکند:
«در مورد مرد سیاسی یا روشنفکر سیاسی تصور میکنم که وجود یک آگاهی و بینش تاریخی لازم است وگرنه دست زدن به عمل اجتماعی به خصوص از جانب روشنفکرها بدون یک چنین دوربینی و بینشی الزاماً به پیشرفت اجتماع کمک نمیکند. نه تنها کمک نمیکند گاه ممکن است اجتماع را به عقب برگرداند.
بعد از انقلاب گمان می کنم که باید در بسیاری از ارزشهای مان تجدید نظر کنیم. صداقت نیز مانند مبارزه، تنها به علت نفس صداقت ارزشی نیست “من مطلقا دیگر به صداقت به عنوان یک ارزش فی نفسه اعتقاد ندارم.” مبارزه ای را که نسل انقلاب در سالهای چهل در پیش گرفت، فاقد شعور سیاسی – اجتماعی می دانم که به راه خطا رفت و از تجدد دور افتاد: “خیال می کنم که بسیاری از وقتها دست نزدن به کاری در سیاست، فعال نبودن، مبارزه نکردن، بهتر از مبارزه کردن نادانسته است. نفس مبارزه یا فداکاری، به خودی خود دارای ارزش نیست. چیزی که کم داشته ایم و کم داریم شعور اجتماعی – سیاسی است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر